ساعت ۷شب است و آماده رفتن به منزل شدهام... تلفن زنگ میخورد:
با خودم گفتم خدارو شکر... اگه وکیل معروفی هم نیستم باز جای شکرش باقیه وکیل مالباختهای هم نشدم.
عزت نفس
راز تداوم زندگی خانوادگی
امروزه در دنیای مدرنی زندگی میکنیم که تکنولوژی همه چیز رو به تسخیر خودش در آورده و در فرهنگ ما نفوذ کرده اما حواسمون باید باشه که این دنیای مجهز و پر از وسایل ارتباطی، ما رو از «اصل زندگی» و «دنیای شیرینی» که داریم، یه وقت دور نکنه.
اگه واقع بین باشیم و دقت کنیم، میبینیم که همهی این ابزارهای ارتباطی در کنار تمام مزایاشون، خیلی از ارزش ها رو کمرنگ کردن و باعث پیدا شدن خیلی از مشکلات اجتماعی و خانوادگی شدن.
امروز توی دفتر از بین تلفنهایی که میشد و مشاورههایی که به مخاطب هامون میدادیم با موردی برخوردم که جای تاسف داشت و برای لحظاتی من رو از این دنیای جدید و به اصطلاح مدرن بیزار کرد.
آقای جوانی بود که میخواس باهام مشورت کنه و راجع به همسرش چیزهایی بگه. صداش علیرغم جوانی، صدای یه آدم شکست خورده بود.
میگفت چند ماه پیش به مناسبت تولد همسرش براش یه گوشی موبایل گرون قیمت خریده؛ طبعا اون پیش خودش فکر میکرده با این کار همسرش رو بینهایت خوشحال و سورپرایز میکنه و باعث گرمتر شدن عشقشون میشه، غافل از این که همین گوشی باعث فاصله و اختلاف توی زندگیشون شده بود. میگفت که همسرم بیشتر مواقع و حتی وقتی که من خونه هستم حواسش فقط به گوشیه و همین مسئله چندین بار باعث بحثمون شده.
حرف دلش این بود که وابستگی زنم به گوشیش، زندگیمونو خراب و همسرم رو گستاخ کرده تا جاییکه احساس میکنم اولویت زندگیش من نیستم بلکه اون گوشی لعنتیه. وقتی هم اعتراض میکنم من رو یک آدم قدیمی، بدبین و شکاک خطاب میکنه!
میگفت: «یک بار که بحث میکردیم همسرم به من گفت که دیگه داری حالمو بهم میزنی و خیلی راحت بیان کرد که یه ذره مثل پسرهای گروه تلگرام جذاب و به روز باش و ازشون یاد بگیر... راستشو بخواید به روی خودم نیاوردم ولی این حرفش من رو شکست... خیلی ناراحت شدم و نمیدونستم چی بگم و چه جوابی بدم...»
برام تعریف کرد: «یک شب که همسرم خواب بود گوشیش رو برداشتم و محتویاتش رو چک کردم. شوکه شدم وقتی دیدم که از طریق تلگرام با کسی ارتباط داره و چت میکنه، نمیدونستم باید چیکار کنم، خیلی تصمیمها از سرم گذشت ولی هرطوری بود خودم رو کنترل کردم چون فکر میکردم بهتره به روی خودم نیارم و پرده حیای بینمون دریده نشه...»
رفتارش قابل درک بود بینوا بین دلش و غیرتش گیر بود و نمیتونست تصمیمی بگیره... دوس داشت دردش رو بگه و سبک بشه اما خجالت میکشید ادامه بده، چون احساس حقارت داشت. علیرغم صدای زیبا و بیان متینش، صلابتی در گفتارش نبود؛ راست میگفت... تخریبهای همسرش واقعا شکسته بودش و اعتماد بنفسش از دست رفته بود.
خلاصه حرفهاشو به سختی جمع کرد و پرسید که راه چارش چیه؟ همسرش رو دوست داره... چکار کنه از دستش نده و عزت نفس و غرورش نشکنه؟
راستش از این نمونه حکایات زیاد در دفاتر وکلا وجود داره...
مشکل این جوون عزیز ما بهانهای شد که امشب کمی پرحرفی کنم و در چند خط از تجربیات خودم براتون بگم:
یکی از دلایلی که باعث جدایی و طلاق یک زوج میشه خروج از کفویت و همسطحی اونها برابر یکدیگره.
بعنوان مثال زیاد دیدیم وقتی مرد، پولدار میشه یا خانمی سرکار میره و استقلال مالی پیدا میکنه یا مثلا هرکدوم از اونها وقتی وارد دانشگاه میشن اگر این تغییرات به شکلی باشه که برابری و همسنگی اونها بهم بخوره، زندگی اونها وارد بحران طلاق یا مشکلات مشابه اون میشه.
از طرفی یادمون باشه همه ما آدمها از افرادی که بخوان آویزون ما بشن و مثل افراد فلج، وبال گردن ما قرار بگیرن در دراز مدت منزجر میشیم.
امان از روزی که مرد، زنش رو در سطح و اندازه خودش نبینه یا برعکس، خانمش اونو حقیر و ریز ببینه.
همانطور که زن و مرد باید از تکبر و غرور بیجا بپرهیزن در عین حال موظفند مراقب کوچک شدن شخصیت و عزت نفسشون در مقابل شریک زندگی باشن و خدای نکرده اجازه ندن چنین اتفاقی بیفته.
زیاد دیدم زن ها و مردهایی که خودشون رو خوار و خفیف کردن بلکه زندگیشون پابرجا بمونه اما نتیجه کاملا برخلاف انتظارشون بوده چرا که با این کار بیشتر از چشم طرفشون افتادن.
عزت نفس موهبت الهی و یه هدیه از خداست که سرمایه ما برای شکست ناپذیری در زندگی و بالا بردن ایستادگی برابر مشکلاته. نباید این عزت خدادادی رو ارزون خرجش کنیم و اجازه بدیم کسی به اون دست اندازی کنه.
امام صادق علیه السلام میفرماید: "من با نفس خود هیچ موجودی را برابر نمیکنم، جز پروردگارم.
تمام دنیا و غیر خدا با این گوهر نفیس هم ارز نیست."
(بحارالانوار، ج 47، ص 25.)
#محمد_فلاحی
#علی_مهاجری
#صدای_وکیل
https://t.me/khateratevakil
https://sedayevakil.com/
مرد داستان امروز ما:
تقی، مردی ۳۵ساله از استان مرکزی است، با لهجه غلیظ شهرستانی صحبت میکند، متاهل است و فرزند ۸ سالهای دارد.
همسرش دختر عمویش است، زن سازگار و صبوری است؛ با هم مشکل جدی ندارند بقول خودش نهایت اینکه مدتیاست مهرشان بهم کم شدهاست.
یک خانواده شهرستانیاند که یکی دو سال است به تهران آمدهاند و دست بر قضا محل کار مرد در شمال شهر تهران (ولنجک) قرار گرفته است اگر چه از لحاظ مالی دستش بسته است و توانگر نیست.
زن داستان ما:
سپیده، دختری ۲۴ساله، تک فرزند، در ولنجک با پدر و مادرش به شکلی کاملا متمول و اشرافی زندگی میکند؛ آزادیهای زیادی دارد. نیمی از عمر خود را در خارج از کشور زندگی کرده و مثل برخی دختران مرفه، خودخواهیهای آزار دهندهای دارد که نتیجه تربیت و شرایط اوست.
بعنوان مثال هرچه خواسته برایش فراهم شده، نگاهش به دیگران نگاه از بالا به پایین است. هیچگاه برابر کسی نیازی به دروغ گفتن نداشته پس اعتقاد دارد باید راستگو باشد. چون قدرتمند است از کسی نمیترسد و جسور و بیباک تصمیم میگیرد و عمل میکند؛ در کارهایش فقط به عقل و فکر خودش اعتماد دارد. کمتر از دیگران مشورت میگیرد و برای رسیدن به خواستههایش از هزینهای ابا نمیکند، ناگفته نماند میگویند دختر بسیار زیبا و جذابی است.
داستان:
دختر داستان ما سه سال قبل تصمیم میگیرد با پسری که در آن دوره عاشقش بوده ازدواج کند، ازدواجی نافرجام که خیلی زود به طلاق منجر میگردد. برایم کامل روشن نشد که چگونه دست روزگار تقی و سپیده را به هم میرساند و تقی علیرغم متاهل بودنش، فقیر بودنش، شهرستانی بودنش و تفاوتهای فرهنگی بسیار، به این دختر نزدیک میشود. حدس میزنم که تقی سرایدار آنها بوده باشد و دختر بواسطه شرایط روحی خویش و نیاز به داشتن یک سنگ صبور به تقی پناه میبرد و او نیز از خدا خواسته پیشنهاد اجرای صیغه و یک رابطه کوتاه مدت میدهد. این رابطه با اصرار و خواهش مرد ادامه مییابد و تبدیل به چند روز و چند ماه میرسد.
خود تقی هم که برای مشاوره آمده بود برایش عجیب بود که چرا سپیده از میان این همه جوان زیبا و ثروتمند، با او دوام آورده است.
بگذریم پس از چند ماه، دایی سپیده جهت خواستگاری برای پسرش که در اروپاست به منزل آنها میآید و دختر هم علاقمند به این ازدواج میشود و موضوع را با تقی در میان میگذارد که دیگر بس است، من میخواهم ازدواج میکنم و... تقی هم غمگین و افسرده، سعی میکند نظر سپیده را نسبت به این ازدواج تغییر دهد بلکه مدت بیشتر کنار او باشد و از او و حمایتش بهره بیشتری ببرد که با مخالفت قاطع زن روبرو میشود اما اتفاقی رویاهای سپیده را برهم میزند چرا که او در این بین باردار میشود (تقی قسم میخورد ناخواسته بوده).
تقی دل در گرو دختر دارد و اصرار میکند با او بماند و فرزند را نگه دارد؛ سپیده نیز که بچه دوست دارد دچار تردید شده میگوید در صورتی حاضر است این کار را بکند که تقی همسرش را طلاق دهد اما تقی علاقمند به حفظ همسر اولش نیز هست چرا که فرزند دارد.
زمان برای سپیده سریع درحال گذر است و تقی دست دست میکند. شرایط تقی برای سپیده قابل قبول نیست لذا بدون اطلاع تقی اقدام به سقط جنین میکند و عمل سقط هم با موفقیت انجام میشود. ابتدا وضعیت سلامتی سپیده خوب است لکن پس از چند روز عوارض سقط هویدا میشود و کار به مراجعه به پزشکان متخصص کشیده میشود، نتیجه سخت و تکان دهنده است؛ آزمایشها و عکسها نشان میدهند که رحم سپیده بواسطه کورتاژ دچار آسیب جدی شده و میبایست تخلیه شود، هیچ راه دیگری هم متصور نیست؛ پزشکان به اتفاق معتقدند سپیده دیگر هیچگاه نمیتواند مادر شود.
از آن تاریخ به بعد سپیده بشدت عصبی شده است، پرخاش و تندی بیحدی میکند، گویی دیوانه شده است، به تقی گفته که باید زنش را طلاق دهد و با او ازدواج کند و در این خصوص به شدت تهدید کرده و او را تحت فشار قرار داده است.
تقی برایش توضیح داده که همسرش را دوست دارد و سپیده پاسخ داده غلط کرده وقتی زنش را دوست داشته با او وارد رابطه شده است. تقی شدیدا از سپیده میترسد میگوید او دختر بیکله و دیوانهایست هر چه را بگوید انجام میدهد. شدیدا نگران آبرو، شغل و موقعیت خویش است حتی نگران امنیت خانوادهاش است.
تقی از روی ناچاری موضوع را با همسرش در میان گذاشته و همسرش به خاطر آبرو و شغل تقی پذیرفته بصورت ظاهری از او جدا شود تا آبها از آسیاب بیفتد اما سپیده میگوید باید حضانت فرزندت را به همسرت داده، طلاقش دهی و همسرت را به شهرستان بازگردانی و از همه مهمتر فرزندت باید در مدرسه آن شهر ثبت نام شود اما تقی در شهرستان آبرو دارد، جواب فامیل و بستگانش را چه دهد!؟
چه آسان مینمود اول غم دریا به بوی سود
غلط کردم که این توفان به صد گوهر نمیارزد
#المیرا_پناهی
#علی_مهاجری
#صدای_وکیل
https://sedayevakil.com/
کلاهبردار شیک پوش
جوانی خوش برخوردیست حدودا ۳۵ساله، لاغر و نسبتا قد بلند است، کتشلوار نسکافهای رنگی پوشیده است؛ به گرمی با من دست میدهد و خودش را معرفی میکند.
مینشیند... حال و احوالی میکنیم... اما برای شروع دست دست میکند... من شروع میکنم:
- خب... در خدمتم!
با لبخندی میگوید:
- من کلاهبرداری میکنم... (کمی مکث و لبخند) دیگه پیش شماها باید راستشو گفت!
هم تعجب کردهام و هم خندهام گرفتهاست:
- خوشبختم...!
با شوخی از وضعیت کسب و کارش میپرسم او هم دل خوشی ندارد.
ادامه میدهد:
- اومدم کمی از قوانین کسب اطلاع کنم.
جریان از این قراره که سه سال قبل با شخصی آشنا شدم که کارت پایان خدمت میگرفت همه مراحل رو هم قانونی انجام میداد.
- از همونا که بعد از ۶ماه، یکسال لو میره و کارت باطل میشه؟!
- نه؛ کارمون کاملا قانونی انجام میشد حتی با کارتهای ما پاسپورت گرفتن و از کشور هم خارج شدن.
نیاز نیست اثبات کنم که اشتباه میکند.
- علاوه بر پایان خدمت، مدرک تحصیلی هم میگرفتیم اما الان یکساله که دوستم دیگر تماسهای منو جواب نمیده.
نمیدونم چه اتفاقی براش افتاده... از طرفی نمیخواستم مشتریهام بپرن... ردشون نمیکردم، پول و مدارک ازشون میگرفتم و قول و وعده میدادم.
خب امیدوار بودم برگرده یا من کس دیگهای پیدا کنم که هنوز هم کسی پیدا نکردم بتونه کار اونو انجام بده؛ الانم پولا خرج شده و مشتریا صبرشون لبریز؛ میخوان شکایت کنن؛ منم گفتم بیام پیش یه وکیل ببینم اوضاعم چطوره و چند چندم.
- پولا رو به حساب خودت واریز میکردن؟!
- نه. به کارت دوست دخترم، کارت اون دست منه؛ منم از کارت اون خرج میکنم.
- معمولا برای هر پایان خدمت چند میگیری؟
- سیزده میلیون، البته کم و زیاد هم داره، مثلا از جوونی تو سعادت آباد ۲۶تومن گرفتم؛ اگرم ببینم کسی فقیر و نداره کمتر میگیرم و کمکش میکنم.
با شوخی میگویم:
- پس دستت تو کار خیر هم هست...
جدی میشود:
- شوخی کردم کلاهبردارم به هر حال به ازاش خدمتی ارائه میدم.
- اما دیر یا زود کارتها کشف و ابطال میشه و استفاده کنندگان به اتهام استفاده از سند مجعول تحت تعقیب قرار میگیرن. اقلش اینه که یه سوء پیشینه براشون میخوره.
- اون وقت جرم من چیه؟
- متفاوته؛ اگه یکسال اخیرو در نظر بگیریم کلاهبرداری کردی اما قبلش اتهام جعل یا معاونت در جعل بهت میخوره.
نیشش باز میشود و سوت بلندی میزند:
- یه وقت فکر نکنی منم شوخی میکنم.
- دوست دخترم چی؟!
- اونم معاونت در جعل مرتکب شده مگر اینکه ثابت بشه از کارهای شما کاملا بیخبر بوده که تبرئه میشه اما در هر صورت نسبت به پولهایی که به حسابش واریز شده مسئولیت داره و باید برگردونه.
خلاصه یکی دو سوال دیگر هم میپرسد و در پایان خیلی شیک مثل یک جنتلمن با من خداحافظی میکند و از دفتر خارج میشود... گویی مدیرعامل یک شرکت مهم است.
نکات:
- جعل سند و استفاده از سند مجعول، دو جرم جداگانه اند؛ بنابراین کسی که کارت پایان خدمت را جعل کرده و کسی که از آن استفاده میکند، هر کدام باید مستقل مجازات شوند.
- مجازات جعل یا استفاده از کارت پایان خدمت جعلی: 1 تا 10سال حبس
- مجازات جعل یا استفاده از مدارک تحصیلی جعلی: 1 تا 3سال حبس
- مجازات کلاهبرداری: 1 تا 7سال حبس
#علی_مهاجری
#وکیل_دادگستری
#صدای_وکیل
https://t.me/khateratevakil